زماني شهر ما قلب صفا بود/درون سينه هامان خانه هامان/شعورو شعروشادي تاخدا بود/تمام مردم ما ساده بودند/خوشي با مردمان بي ريا بود/صداقت ، دانه ي امَيد مي كاشت/زمين ، خالي تر از اين كينه ها بود/ولي يك آن زمستان شد خزان شد/زمين در بند زنجير زمان شد/كسي آمد كه گويي با خدا بود/ولي افسوس ، نيرنگ و ريا بود/كسي آمد به رنگ ماتم وغم /كسي با هديه ي ترس دمادم /كسي با نام محمود از نژادش /نمي گويم كه آن هم يك دروغ است/چون از احمد ، كسي را نام بايد/كه خالي از جهالت هاي نقض و/تفكرهاي پوچ عهد بوق است/كسي را بايد از احمد نشاني /كه نامش ياد سبز ياحسين است/كسي از موسوي هاي بهشتي /كسي كه نام زيبايش عزيزش /درون صفحه ي سبز سه جلد/زمين پاك ايران ميرحسين است/----------
ميدونم شعرش درست و حسابي نيست اما كاچي به ز هيچي